Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1643 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to carry out a proposal
U
پیشنهادی را اجرا کردن پیشنهادی را بموقع اجراگذاشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to carry a motion
U
پیشنهادی را اجرا کردن
To turn down (reject) an offer.
U
پیشنهادی را رد کردن
to make a suggestion
U
پیشنهادی کردن
to carry into effect
U
بموقع اجراگذاشتن
proposal
U
طرح پیشنهادی
proposals
U
طرح پیشنهادی
conference circuit
U
اتصال پیشنهادی
offering price
U
قیمت پیشنهادی
recommend units
U
واحدهای پیشنهادی
withdraw an offer
U
پیشنهادی را پس گرفتن
to kick against a proposal
U
با پیشنهادی مخالفت
make shift construction
U
طرح پیشنهادی
tax haven
U
نرخ پائین مالیات پیشنهادی
Hobson's choice
U
پیشنهادی که چارهای جز قبول ان نیست
tax havens
U
نرخ پائین مالیات پیشنهادی
Vote (write) against a proposallll.
U
بر ضد پیشنهادی رأی دادن ( مطلبی نوشتن )
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
reserve price
U
قیمت پنهانی
[در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
in time
U
بموقع
timely
U
بموقع
pertinently
U
بموقع
in the nick
U
بموقع
forehanded
U
بموقع
timous or meous
U
بموقع
in season
U
بموقع
oportunely
U
بموقع
opportune
U
بموقع
well-timed
U
بموقع
well timed
U
بموقع
on the stroke
U
بموقع
punctual
U
بموقع
in good time
U
بموقع
betimes
U
بموقع
apropos
U
بموقع
opportunely
U
بموقع
providentially
U
بموقع
seasonable
U
بموقع
patted
U
بهنگام بموقع
proper
U
بجا بموقع
patting
U
بهنگام بموقع
just in time
U
درست بموقع
pats
U
بهنگام بموقع
timeous
U
بموقع بجا
timous
U
بموقع بجا
pat
U
بهنگام بموقع
not amiss
U
بموقع درخورمقتضی
newsworthy
U
جالب و بموقع
duly
U
بموقع خود
an early visit
U
دیدنی بموقع
belive
U
بموقع خود
recessional
U
وابسته بموقع تنفس
make hay while the sun shines
<idiom>
U
انجام بموقع کار
You arrived in the nick of time.
U
درست بموقع رسیدی
fitting
U
بموقع پرو لباس
to rap out
U
بموقع گفتن فی المجلس ساختن
upto the mark
U
داخل موضوع درست درجای خود بهنگام بموقع
enhanced
U
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhance
U
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhances
U
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhancing
U
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
standards
U
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
standard
U
تابعی که یک تابع که زیاد اجرا شود را اجرا میکند مثل ورودی صفحه کلید یا صفحه نمایش
asynchronous
U
تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند
simpler
U
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simplest
U
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
simple
U
وسیله چند رسانهای که نیاز به فایل داده برای اجرا ندارد مثل درایو cd برای اجرا cdهای صوتی
enforce
U
اجرا کردن
make something happen
U
اجرا کردن
carry into effect
U
اجرا کردن
deliver
U
اجرا کردن
fulfill
[American]
U
اجرا کردن
carry into effect
U
اجرا کردن
practise
U
اجرا کردن
enforcing
U
اجرا کردن
actualise
[British]
U
اجرا کردن
practises
U
اجرا کردن
practising
U
اجرا کردن
execute
U
اجرا کردن
enforces
U
اجرا کردن
enforced
U
اجرا کردن
delivers
U
اجرا کردن
executed
U
اجرا کردن
put into practice
U
اجرا کردن
put into effect
U
اجرا کردن
bring into being
U
اجرا کردن
implement
U
اجرا کردن
put ineffect
U
اجرا کردن
carry ineffect
U
اجرا کردن
accomplish
U
اجرا کردن
bring inbeing
U
اجرا کردن
put inpractice
U
اجرا کردن
carry out
U
اجرا کردن
execute
U
اجرا کردن
make a reality
U
اجرا کردن
actualize
U
اجرا کردن
put in practice
U
اجرا کردن
exercises
U
اجرا کردن
performs
U
اجرا کردن
executing
U
اجرا کردن
conducting
U
اجرا کردن
conducted
U
اجرا کردن
conduct
U
اجرا کردن
effecting
U
اجرا کردن
effected
U
اجرا کردن
fulfit
U
اجرا کردن
effect
U
اجرا کردن
to put in practice
U
اجرا کردن
perform
U
اجرا کردن
carry out
U
اجرا کردن
carry into execution
U
اجرا کردن
performed
U
اجرا کردن
implement
U
اجرا کردن
executes
U
اجرا کردن
administration
U
اجرا کردن
implements
U
اجرا کردن
practicing
U
اجرا کردن
implementing
U
اجرا کردن
exercise
U
اجرا کردن
implemented
U
اجرا کردن
administrations
U
اجرا کردن
conducts
U
اجرا کردن
exercised
U
اجرا کردن
obey
U
اجرا کردن دستور
obeys
U
اجرا کردن دستور
perform a contract
U
قرارداد را اجرا کردن
obeyed
U
اجرا کردن دستور
obeying
U
اجرا کردن دستور
to perform a command
U
فرمانی را اجرا کردن
fulfill a contract
U
قرارداد را اجرا کردن
sight-reads
U
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-reading
U
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
performed
U
بجا اوردن اجرا کردن
performs
U
بجا اوردن اجرا کردن
fills
U
اجرا کردن بزرگ شدن
fill
U
اجرا کردن بزرگ شدن
sight-read
U
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight read
U
فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
perform
U
بجا اوردن اجرا کردن
to conduct
[run]
a campaign
U
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را اجرا کردن
implement
U
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
implementing
U
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
execution
U
بدار زدن اعدام اجرا کردن
implements
U
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
to spotlessly perform something
U
اجرا کردن چیزی بطور بی ایراد
implemented
U
انجام دادن یا اجرا کردن چیزی
run
U
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
runs
U
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
conduct
U
اجرا کردن هدایت کردن
conducted
U
اجرا کردن هدایت کردن
conducting
U
اجرا کردن هدایت کردن
conducts
U
اجرا کردن هدایت کردن
pass
U
یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
passed
U
یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
passes
U
یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
kills
U
پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
kill
U
پاک کردن فایل با توقف برنامه در حین اجرا
operation
U
ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
passed
U
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passes
U
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
pass
U
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
doctrines
U
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrine
U
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
overlays
U
نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
overlay
U
نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
overlaying
U
نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
processor
U
وارد کردن داده توسط اپراتور که توسط کامپیوتر اجرا میشود
concurrent
U
اجرای چنیدین برنامه همزمان با اجرا کردن هر بخش کوچک از برنامه به نوبت
client side
U
داده یا برنامهای روی کامپیوتر مشتری ونه روی سرور اجرا میشود مثلاگ یک برنامه java script روی جستجوگر و کاربر اجرا میشود و برنامه کربردی مشتری است یا داده ذخیره شده ریو دیسک سخت کابر است
support
U
کمک کردن یا کمک به اجرا
executed
U
اجرا
exercize
U
اجرا
feasance
U
اجرا
executes
U
اجرا
accomplishment
U
اجرا
completion
U
اجرا
fulfilment
U
اجرا
administrations
U
اجرا
administration
U
اجرا
runs
U
اجرا
run
U
اجرا
performance
U
اجرا
performances
U
اجرا
execute
U
اجرا
implementation
U
اجرا
ministration
U
اجرا
operation
U
به اجرا
effect
U
اجرا
execution
U
اجرا
applications
U
اجرا
application
U
اجرا
implementation
U
اجرا
effecting
U
اجرا
executing
U
اجرا
effected
U
اجرا
executive officen
U
گماشته اجرا
enforces
U
به اجرا دراوردن
execute phase
U
مرحله اجرا
administrations
U
اجرا الغاء
enforced
U
به اجرا دراوردن
execute cycle
U
چرخه اجرا
Recent search history
Forum search
1
Potential
1
strong
1
To be capable of quoting
1
set the record straight
1
Arousing
1
pedal pamping
1
construed
1
این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1
meaning of taking law
1
Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com